وقتی که سینا خیلی نی نی بود
عزیز دل مامان و بابا خیلی دوست داریم سینا جون سینای عزیزم آخرین ماه فصل تابستان ، سومین روز شهریور ماه بود که دم دمای صبح حدود ٤ صبح بود که قدمات تو زندگیمون گرما بخشید اون شب هیچ وقت فراموش نخواهم کرد عزیز دل مامان برای اولین بار صدای نازتو شنیدم نمیدونی چقدر خوشحال بودم فقط لحظه شماری میکردم که بغلت کنم اون روی ماهتو ببوسم برای اولین بارکه دیدمت خیلی کوچلو بودی از اینکه الان میبینم روز به روز بزرگ وبزرگتر میشی خیلی خوشحالم برات ارزوی موفقیت در همه مراحل زندگیت رو از خداوند متعال خواستارم سینای عزیزم خیلی دوست دارم قربون دستای کوچولوت برم مامان فدات شه خیلی دوست دارم ...
